دلم هوای تو کرده
فاطمه عزیزم دیروز رفتیم راهپیمایی روز 22بهمن . خیلی خوب بود . تو هم که همش در حال خوردن بودی . یه کم راه میرفتی بعد باز می گفتی بغلم کن . من وبابایی نوبتی بغلت میکردیم . از دیدن هلی کوپتر هاخیلی تعجب کرده بودی و میگفتی مامان کوپ کوپ . یه پرچم هم دستت گرفته بودی و همش تکون میدادی و چند بار هم نزدیک بود چشم منم کور کنی . دیدن جمعیت و بچه هایی که باهاشون بودن تو رو سرگرم کرده بود . خوشبختانه اذیت نکردی . برات خرید هم کردیم یه شلوار لی خوشکل با جورابای فانتزی خیلی خوشکل صورتی . متاسفانه بلوز خوبی پیدا نکردم تا ست بشه . به خونه که رسیدیم خوابیدی وقتی بیدار شدی رفتی سراغ شلوار و جورابت . خیلی ازشون خوشت اومده بود اصلا حاضر به دراوردنشون نبودی تا ع...
نویسنده :
شیرین
11:19