تولد دختر نازنینم
دختر گلم پنج شنبه تولد دو سالگیت بود یه جشن کوچیک گرفتیم که خیلی خوش گذشت تو هم فقط به بادکنکها علاقه مند شده بودی و چند تایی رو هم ترکوندی . خیالم راحت بود که اخر هفته فقط باید به جشن تولد تو برسم و کاری نداشته باشم ... اما ...اخر وقت چهارشنبه از سازمان تامین اجتماعی تماس گرفتند برای برگزاری گارگاه اموزشی ویژه جدیدالاستخدامیهاشون و از من برای تدریس دعوت کردند. گارگاه روز شنبه بود و من باید مطالب رو تهیه میکردم و مطالعه میکردم .روز پنج شنبه خاله مریم اومد خونمون وکلی بهم کمک کرد شب هم یه جشن کوچیک برگزار کردیم جمعه ساعت ٤ صبح بلند شدم و شروع به مطالعه و جمعبندی مطالب کردم میدونستم که وقتی بیدار شدی دیگه نمیذاری که کتاب دست بگیرم . خوشبختانه ...
نویسنده :
شیرین
9:05