تاسوعا و عاشورا
دختر نازم فاطمه عزیزم یادش بخیر کوچیک که بودم خدا رحمت کنه مادرم ما رو با خودش به مراسم عزاداری میبرد تا با امام حسین بیشتر اشنا بشیم این روزها خیلی یادش میکنم ویه جورایی خیلی خیلی دلتنگش شدم .. ارزو دارم فقط یک بار دیگه ببینمش ... منم به رسم گذشتگان تو رو تا جایی که در توانم بود به اکثر مراسما بردم تا تو هم مثل من یاد بگیری شاید تو هم وقتی بزرگ شدی دلتنگ من بشی و خدا کنه اونوقت از من به خوبی یاد کنی .چهار شنبه ١/٩ /٩١ مهد کودک مراسم زیارت عاشورا داشت و والدین بچه ها رو هم دعوت کرده بودند منم چهارشنبه رو مرخصی گرفتم تا بتونم شرکت کنم ساعت ٣٠/٨ با هم رفتیم مهد . بهت گفتم فاطمه منم باهات میام تا با هم دعا بخونیم . خیلی خوشحال بودی...
نویسنده :
شیرین
7:23