همه امیدم
نفسم دیروز وقتی از مهد اوردمت یه کم خوابیدی وزودی بیدار شدی تازه یاد گرفتی بگی اب وقتی بهت میگم بگو اب چشماتو میبندی و سر تو تکون میدی و محکم میگی اب البته بعضی وقتا قاطی پاتی میشه و میگی با و بقیه حرفای دیگتو فقط خودت میفهمی تازه کلی هم برامون تعریف میکنی و موقع سخنرانی دستتم تکون میدی فقط یه مترجم کم داری . دیروز مادرجون اومده بودن خونمون و تو کلی ذوق کردی برات یه متکا درست کردن چون متکاهای قبلیت برات کوچک شده . خلاصه تا ساعت یک شب تو فسقلی بیدار بودی و نخوابیدی اخر هم متکا تو تو بغلت گرفتی و خوابیدی . الهی مامان فدات بشه نفسم
نویسنده :
شیرین
9:06