چشم سیاه من
خوشکلم دیروز بردمت ارایشگاه تا موهاتو مرتب کنند ارایشگر تو رو جلو ایینه نشوند تا خودت رو ببینی و وول وول نخوری تو هم اول به خودت و پیشبندت نگاه میکردی بعد کم کم شروع کردی به بازی کردن با وسایل روی میز .خوشبختانه نترسیدی و گریه نکردی کار ارایشگر که تمام شد مثل ماه شده بودی چشمای جذاب مشکیت و ابروهای کمونی به هم پیوستت با این موهای کوتاه بهتر خودشو نشون میداد الهی فدات بشه مامان موهای پر کلاغیت برق میزد و خودت هم به خودت تو ایینه نگاه میکردی انگار تو دلت میگفتی خوشمان امد خوشمان امد ای شیطون بلا.
نویسنده :
شیرین
8:27