لحظه لحظه بودن با تو
گل مامان دیروز که از مهد اوردمت خیلی خسته بودی و بلافاصله خوابیدی بابایی هم که زنگ زد جلسه داره و تا غروب نمیاد منم زود ناهار خوردمو کنارت خوابیدم یکی دوساعت خواب بودیم خواب بعداز ظهر بهاری واقعا میچسبه . بعدشم بیدار شدی گلم و عصرونتو نوش جان کردی بعد هم بابایی اومد و مشغول بازی با بابایی شدی و من در این فاصله غذا درست کردم ویه کارای خونه رسیدم بعد با هم رفتیم سوپر سر کوچه برا خرید . خلاصه خیلی خوش گذشت . ادم فکر میکنه زندگی یعنی همین .یعنی از لحظه لحظه بودن با هم لذت بردن .خدا رو شکر ما از زندگی توقع دیگه ای نداریم و خدا رو شکر میکنیم . خدایا هزاران هزار مرتبه ازت متشکریم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی