دوستت دارم ...
دختر نازم فاطمه عزیزم
این مدت درگیر ازمونهای LMS بودم و کمتر تونستم خاطراتت رو ثبت کنم نی نی وبلاگ هم قاطی کرده بود و وبم باز نمیشد ... تا اینکه با خلاقیت خودم!تونستم وارد وب بشم . دلم برای نوشتن تنگ شده بود ...این روزا وقتی از مهد میای خونه با هم ناهار میخوریم و تو هم فضولیات شروع میشه و هر کار میکنم که بخوابی زیر بار نمیری زرنگ شدی برای خودت .منم از خیر خواب بعد از ظهر میگذرم و به کارای روزمره میرسم ...حالا دیگه روزا طولانی شده بیشتر عصرا بیرون میریم و میبرمت پارک تا بازی کنی . حالا دیگه خوب حرف میزنی بهت میگم مامانی رو دوست داری ؟میگی نه بهت میگم نه؟! تو هم میخندی و بلند میگی دوست دارم دوست دارم ... قربون اون دوست داشتنت برم من .با این ابراز محبتت جای تمام دوست داشتنهای دنیا رو برام پر میکنی . تمام عشق من هستی دختر گلم . با تمام وجود دوستت دارم