فاطمه زهرا فاطمه زهرا ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

دخترم عشق من

دردانه من

1390/7/10 9:53
نویسنده : شیرین
277 بازدید
اشتراک گذاری

نفس من  هر روز که میگذره کلمات بیشتری یاد میگیری و به قول مادر جون هر روز یه گره از زبونت باز میشه و با گفتن کلمات و جملات دست وپا شکسته ما رو به تعجب و خنده  میاندازی . صبح ها چون من زودتر از بابایی از خونه میام بیرون بنابراین بابایی امادت میکنه و تو رو به مهد میرسونه  . امروز صبح  خواب بودی و منم یواش درو باز کردم و اومدم بیرون داشتم کفش میپوشدم که صدات رو شنیدم که بیدار شدی دلم هری ریخت پایین . دلم میخواست برگردم پیشت اما دیگه به سرویس نمیرسیدم یه کم صبر کردم ببینم بابایی چکار میکنه صدای نازت میومد که با گریه میگفتی مامانی کو ؟و همش تکرار میکردی بابایی هم انگار بغلت کرده بود و سعی میکرد ارومت کنه همه اتاقا رو بهت نشون میداد و میگفت ببین مامان نیست ولی انگار تو اروم نمیشدی . دیرم شده بود و از طرفی نگران تو بودم که یک دفعه انگار که بابایی از گریه هات کلافه شده بود با قاطعیت کامل و محکم گفت :بابایی مامان رفت مامان رفته دیگه . و تو هم که شوکه شده بودی ساکت شدی و شروع به صحبت با بابایی کردی بابایی هم نمیفهمید که چی میگی ولی تایید میکرد و میگفت اره اره دخترم تو راست میگی . منم که خندم گرفه بود خیالم راحت شد و با دوی سرعت رفتم سر کار . ولی هرکی بوده الحق خوب گفته که قاطعیت در بیان یک مساله بیشتر از صد تا توضیح جواب میده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)