ارامش
فاطمه عزیزم این روزهای پر مشغله مثل همیشه صبور و مهربان کنار منی .. بازیهای تقریبا بزرگانه ... نقاشیهای منسجم تر و شعرهای کاملتر و صد البته لجبازیهای مربوط به سه سالگی همه و همه نشون دهنده اینه که کم کم داری بزرگ میشی ... نه گفتن به همه چیز و اینکه هر کاری رو باید خودت انجام بدی و استفاده زیاد از واژه خودم ...خودم ... از جمله چیزاییه که در رفتارت میبینم و جز صبر و مهربانی و شکیبایی و ملایمت چاره دیگه ای ندارم در مقابل مهربونیهای بچه گانت و خنده های کودکانت زیبایی بی حد و حصر دنیای منه ... الان دیگه معنای شوخیهای منو درک میکنی و از خنده ریسه میری ... میدونم که این مرحله هم تموم میشه و من فقط با ارامش خودم میتونم بهت دلگرمی و اعتماد به نفس بدم تا بتونی بهترین رفتار رو داشته باشی تا خودت تشخیص بدی کدوم کار درسته و کدوم کار اشتباه ... خدایا به من ارامشی عطا کن تا بتونم یه زندگیه اروم و پر از مهربونی رو برای خانوادم ایجاد کنم