فاطمه زهرا فاطمه زهرا ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

دخترم عشق من

تابستونه فصل شادی و گرما ...

1391/4/13 11:31
نویسنده : شیرین
1,021 بازدید
اشتراک گذاری

یادش بخیر زمانی که مدرسه میرفتم وقتی تابستون میشد دیگه دل تو دلم نبود تمام تابستون به کتاب خوندن و نقاشی کشیدن و بازی با برادر و خواهرام سپری میشد ... علاقه عجیبی به رمان مخصوصا کتابای قدیمی با جلدای چرمی و کاغذای زرد کاهی داشتم و با ولع تمام خط به خط اونا رو میخوندم یادمه که تمام بعداز ظهرا رو کتاب میخوندم عصرا هم تو خنکای نزدیک غروب هممون تو حیاط والیبال بازی میکردیم و خدا رحمت کنه مادرم روی پله ها می نشست و به ما نگاه میکرد یا باغچه ها رو اب میداد چه دورانی داشتیم صبحا هم میرفتم کتابخونه کتاب میگرفتم یا هم کنار پنجره مینشستم و نقاشی میکشیدم ... هنوزم دفترای نقاشی اون موقعها رو دارم که تک تک نقاشیا رو تاریخ و حتی ساعت و دقیقه زده بودم ... چه ارامشی داشتم ... دغدغه هیچ چیزی رو نداشتم ... هنوزم بعضی وقتا چشمامو میبندم و به اون وقتا فکر میکنم ... یادمه که به گربه علاقه زیادی داشتم مامانم که میدونست گربه ها رو دوست دارم از درو همسایه ها بچه گربه میگرفت و به من اجازه میداد تا اونا رو نگه دارم ... یادمه یه بار سه تا بچه گربه داشتم ! ... مادر بزرگم خدا رحمتش کنه خیلی مهربون بود زمستونا تو خونه کوچیک و ساده خودش کرسی برقی میگذاشت یه گربه ای هم داشتند که همیشه خدا تو خونه مادر بزرگم بود یادمه زمستون که میرفتیم خونشون وقتی پاهام رو تو کرسی برقی شون دراز میکردم میدیدم پام به یه چیز نرمی میخوره فشارش که میدادم صدای میو گربه بلند میشد نگو که گربه مادر بزرگ تو کرسی خوابیده بوده و ما هم از سر شیطنت پاهامون رو روش میذاشتیم ... داشتم به این فکر میکردم که اگه فاطمه من هم یه روز از من بخواد که براش یه گربه بیارم که تو خونه نگه داره ایا منم بهش این اجازه رو میدم ؟...  فقط دعا میکنم که خواسته های دخترم از من در همین حد ساده و با عشق باشه و چیزی نباشه که براورده کردنش نامعقول و سخت باشه  .  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

نایسل
14 تیر 91 14:34
مرسی عزیزززززز دلم ممنون فدات شم اره سلیقه
ندارن مهم همونه بوسسسسسسسسس
مرسی واسه کامنت خوشملت

خواهش میکنم عزیزدلم . ممنون که اومدی

مامان رها
17 تیر 91 7:40
خیلی قشنگ بود یاد گذشته ها همیشه زیباست عزیزم
خدا مادر و مادر بزرگ رو رحمت کنه و همه رفتگان رو بیامرزه

ممنونم خدا رحمت کنه پدر تون رو و همه رفتگان شما.

مامان رها
17 تیر 91 7:41
راستش رها 2 روزه مریضه داره تو تب میسوزه خیلی غمگینم
خودت که می دونی بچه مریض باشه مادر چی میکشه


الهی زودتر خوب بشه . میفهمم چی میگی عزیز دلم . نگران نباش خوب میشه

نایسل
17 تیر 91 13:59





نایسل
17 تیر 91 13:59
همه آرزو بچه ها مثه همه

اره همین طوره

مامان علی
17 تیر 91 19:40
سلام شیرین جون یاد قدیما که میوفتم بغض گلومو میگیره ...
کاش بچه بودم ...
کاش میتونستیم برای چند لحظه هم که شده به اون موقع برمیگشتیم ...
خدا رحمت کنه مادر و مادر بزرگتونو و همینطور مادر و مادر بزرگ ما رو .....................

اره واقعا همینجوره . خدا رحمت کنه جمیع رفتگان رو جاشون خیلی خالیه. کاش بودن و نوه هاشون رو میدیدن