پا به پای تو ...
دختر نازم فاطمه عزیزم پنج شنبه و جمعه به عید دیدنی گذشت دیشب رفتیم خونه عمو تا با الهه عمو خداحافظی کنیم الهه دانشجوی ترم اخر دانشگاه زاهدانه و دیشب با بار وبندیلش میرفت تا به درسش برسه . اینبار الهه با کوله باری سنگین از عشق میرفت طپش عشق رو تا اعماق چشماش میشد دید لازم نبود چیزی بگه رنگ رخساره خبر میدهد از سر نهان . خداییش دختر خیلی خوبیه خدا کنه انتخاب درستی کرده باشه و خوشبخت بشه . حیف که تو و الهه همسن و سال نیستی وگرنه درددلای دخترانه زیادی با هم میداشتین . همسن وسالات تو فامیل نازنین و تقریبا امین و امیر مهدی و امیر رضا و محمد احسان کوچولو هستش که تقریبا تو یه رنج سنی قرار میگیرید . نمیدونی چقدر دلم میخواد وقتی ایشالله بزرگ شدی با منم درد دل کنی و با هم مثل دو تا دوست باشیم و رازای زندگیتو به منم بگی .خدا کنه وقتی بزرگ شدی منم بتونم پا به پات پیش بیام و عقایدم برات قدیمی نشه . حالا تا اون روز خدا بزرگه