پیشی نازنازی
فاطمه جانم نفس مامان دیروز وقتی از مهد اومدیم خونه دم در خونه یه گربه بود تو هم با دیدنش ذوق کردی و منو وادار کردی تا دنبالش بریم تو هم با صدای بلند صدای گربه رو در میاوردی و میو میو می کردی .وقتی هم که بابایی اومد به زبون خودت بهش میگفتی که پیشی دیدی و بابایی هم مثل خودت ذوق زده شد ناهار که خوردیم خوابیدیم بابایی رفت دنبال خونه بگرده و ما هم چون هوا خیلی سرد بود تو خونه موندیم برای سرفه هات جوشونده گیاهی درست کردم و بهت شیر گرم دادم زیاد تمایلی به شام نداشتی بابایی هم با خبرای خوش اومد و اونم اینکه عمه یه خونه خوب پیدا کردند و خریدند و برای ما هم یه خونه عالی پیدا شده که قرار شده امروز ما هم بریم ببینیم خدا کنه خوب باشه و از این خونه کوچیک راحت بشیم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی