تو مهربون تو همزبون
نفسم دیروز بعد از ظهر کلی بازی کردی چیپس خوردی و بعدش من میخواستم غذا درست کنم یه ویفر دستت دادم تا سرگرم بشی یه کم تو اشپزخونه دور و برم چرخیدی و دیدی که من سرگرم اشپزیم رفتی تو سالن و برنامه کودک نگاه میکردی منم خیالم راحت که سرگرمی و من با خیال راحت میتونم به کارام برسم وقتی کارم تمام شد اومدم تو سالن دیدم به به همه جا رو پر ویفر کردی و خودت هم نشستی و از روی فرشا جمع میکنی و میخوری کارم درومد تا سالن رو تمیز کردم شب شد و بابایی هم اومد یه کم دراز کشیدم تا خستگیم در بره تو هم اومدی سرتو رو روم گذاشتی چند دقیقه چشمام رو بستم بابایی بهم گفت بچه رو بذار سر جاش تا راحت بخوابه تعجب کردم که اینقدر زود خوابت برد اروم گذاشتمت سر جات و خوابیدی خیلی بد موقع خوابیدی یه نیم ساعت بعد بیدارت کردم تا شب بد خواب نشی و بتونی سر موقع بخوابی کاری نداشتم که انجام بدم کلی با هم بازی کردیم و قصه و شعر خوندیم اخر شب هم یه لیوان شیر ولرم خوردی و برات مسواک زدم و اروم خوابیدی . الهی قربونت برم خدایا شکرت