فاطمه زهرا فاطمه زهرا ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

دخترم عشق من

بوی عشق خدا

1390/8/17 9:26
نویسنده : شیرین
346 بازدید
اشتراک گذاری

"دعاهایت را اجابت کند انکه اسمانی را میگریاند تا گلی را بخنداند "

دختر گلم دیروز دوشنبه عید قربان هوا حسابی بارونی بود بر خلاف سالهای گذشته امسال خدا رو هزاران مرتبه شکر بارون خوبی میباره . دیروز همه با هم رفتیم گردش و خرید . تا هم هوایی بخوریم و هم اینکه تو هم بارون رو ببینی . برات شعر بارون میاد شر شر رو میخوندم و تو هم به اسمون نگاه میکردی اول تعجب کرده بودی اما بعد خودت هم به بارون روی شیشه ماشین اشاره میکردی و میگفتی بارون  بارون . شیرینی گرفتیم و رفتیم خونه عمو . بابابزرگ هم اونجا بود با علی و امیر بازی کردی بعد عمه اومد اونجا . نازنین سرما خورده بود . بعد اومدیم خونه . تو از بس بازی کرده بودی خسته شدی و خوابیدی منم ناهار درست کردم و نماز خوندم که تو بیدار شدی تا غذا اماده بشه بردمت حمام. تو حمام وقتی دوش رو باز میکردم میگفتی بارون بارون . الهی قربون اون شیرین زبونیات برم که بارون رو یاد گرفتی. شب هم زود خوابیدی و در عوض صبح که میخواستم بیام سر کار یکدفعه بیدار شدی و گفتی مامانی مامانی  ومنو دیدی که در حال اماده شدنم گریه کردی بابایی بغلت کرد و بردت تو اشپزخونه تا سرگرمت کنه که من برم . پشت در ایستادم تا ببینم اروم شدی یا نه . هنوز صدای گریه هات میومد بابا باهات صحبت میکرد و سعی خودش رو میکرد تا ارومت کنه که موفق شد منم نفس راحتی کشیدم و اومدم بیرون از بارون دیشب همه جا پر اب شده بود بارون نمی امد اما هوا گرفته بود هوای خیلی خوبی بود بازم بوی عشق خدا همه جا پیچیده بود ... .  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)