نوازشگر قلب من
عسلم تاحالا چند تا دندون در اوردی ولی با هر دندون دراوردنی هم خودت خیلی اذیت میشی هم ما . عزیز دلم دیروز رفته بودی سر کیفم و موبایلمو برداشته بودی . رفتی بالای مبل و شروع کردی به بازی با موبایل اما چون قفل بود هیچ کاری نمیتونستی بکنی و از همونجا پرتاب کردی پایین و به این ترتیب موبایلم خراب شد . شب با بابایی رفتیم برای تعمیر موبایل و خلاصه کلی خرج روی دستمون گذاشتی . هوا خوب بود و خنک . برای همین ماشین نبرده بودیم بابایی گفت یه کم پیاده روی کنیم . منم دستت رو گرفتم تا در فاصله ای که موبایل تعمیر بشه مغازههای اطراف را ببینیم وقتی برمیگشتیم خسته شده بودی بغلت کردم و سرت رو گذاشتی روی شونم و شروع کردی به خوندن البته فقط خودت میفهمیدی که چی میگی با خودم گفتم ببین اینقدر مشغله های زندگی زیاد که کمتر همچین لحظه های ناب و با ارامشی پیدا میشه و انگار دخترکم با همه کوچکیش اینو خوب فهمیده بود . بعد که رسیدیم خونه بر خلاف همیشه اشتهات باز شده بود و همش نانا میخواستی و خیلی زود خوابت برد خدا کنه همیشه همینطور سالم و با ارامش بخوابی نفسم.