دستم بگیر ...
دختر گلم دیروز شنبه بابایی رفت ماموریت در پایتخت . دیروز ما تنها بودیم تو همش بیتابی میکردی و از تنهایی خسته شده بودی . منم دستت رو گرفتم و رفتیم بیرون تا قدم بزنیم و خرید کنیم و تو هم با اون پاهای کوچولو وکفشای قشنگت یواش یواش راه میرفتی . الهی فدای اون پاهای کوچولوت بشم .
دستم بگیر که در هر کجای شهر
در جستجوی محبت شتافتم
دستی به مهربانی دستانت نیافتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی