خوشکل مامان
دختر گلم دیشب یک کم سرما خورده بودی و نمیتونستی خوب نفس بکشی و شیر بخوری اونقدر عصبانی بودی که بلند بلند گریه میکردی بابایی هم یکدفعه از خواب پرید و گفت این دختر که خونه رو روسرش گذاشته من هم خندم گرفته بود هم ناراحت تو بودم و بالاخره هم با قطره بینی ارومت کردیم و تو هم مثل فرشته ها ارو م خوابیدی الهی هیچ وقت مریض نشی عزیز دلم. ...
نویسنده :
شیرین
10:37