فاطمه زهرا فاطمه زهرا ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

دخترم عشق من

شیرین مامان

دختر گلم دیشب تا صبح سرفه میکردی و خوب نخوابیدی .قرار شد امروز بابایی زودتر بره مهد  و تورو بیاره خونه.خیلی نگرانتم  خدا کنه زودتر خوب بشی.دیروز جمعه کلی بازی کردی وخندیدی .عکست رو که بهت نشون میدادم کلی میخندیدی و ریسه  میرفتی .دیروز مخصوص برای تو کشک محلی درست کردم چون کشک سرشار از کلسیم و تو هم با علاقه نوشجان کردی الهی دخترم همیشه سالم باشی و بخندی.
7 اسفند 1389

عزیزترینم

نازگلکم امروز بردمت مهد .از صبح چند بار زنگ زدم تا احوالت رو بپرسم .نمیدونی چقدر دلم برات تنگ میشه .لحظه شماری میکنم تا زودتر ببینمت .
3 اسفند 1389

تولدت مبارک

دختر گلم سه شنبه ۲۷بهمن ۸۹ روز تولدت بود چون  من دیر از سر کار برمیگردم فرصت نشد برات همون روز جشن بگیرم اما روز بعدش یعنی چهار شنبه برات جشن گرفتیم .بابا جون برات یه کیک گنده گرفته بود که روش نوشته بودند فاطمه زهرا جان تولدت مبارک .اون شب خیلی خوش گذشت تو همش میخندیدی و میخواستی کیک رو دستکاری کنی .موقع بریدن کیک من وبابات ارزو کردیم همیشه سالم و شاد باشی وهیچ غصه ای توی دل کوچیکت نباشه.
30 بهمن 1389

عزیز دل من

عزیز دل من امروز خدا رو شکر حالت بهتر شده دندونت هم یک کم در اومده .نمیدونی چقدر دوستت دارم .نمی دونی وقتی ازم دوری دلم برات یه ذره میشه  .از خدا میخوام به همه کسایی که ارزوی بچه دارند رو به ارزوشون برسونه . عشق به فرزند  لذتی که با هیچ چیز قابل قیاس نیست .خدایا دخترم رو صحیح وسالم در پناه خودت نگه دار. 
25 بهمن 1389

بهترینم

سلام عسلم دو روز شده که به خاطر دندان دراوردن تب داری و من خیلی نگرانتم امروز تقریبا بهتر شدی و من امروز تو رو پیش مادر جون گذاشتم تا بیام سر کار  . این سه روزی که با تو. بودم خیلی خوب بود با وجودی که مریض بودی اما چون کنارت بودم خیالم راحت بود  خیلی خیلی دوستت دارم و جدایی از تو برام خیلی سخته .شیرینم دعا میکنم هر چه زودتر خوب بشی و دوباره شیطونیاتو از سر بگیری .
24 بهمن 1389

نفس من

سلام دختر گلم امروز تو رو مهد نبردم قرار شد پیش مادر جون باشی امروز خیالم راحته .میدونم که مادرجون بهت میرسه.عسلم میدونی تک تک لحظاتی که سر کار م دلم پیش توئه وبیتابم که کی تو رو ببینم.واقعا دوری از تو برام سخته.اخه میدونی تو نفس منی .تو  تو عشقمنی .....تو   تو  تمام  زندگی منی                                                الان دیگه کم کم میخوای راه بری وخودت را به مبل ودیوار وکمد&n...
20 بهمن 1389

بدون عنوان

از خدا میخوام همه کسانی که ارزوی بچه دارند  رو به ارزوشون برسونه و میدونم که فقط وفقط خدا میتونه این کار رو بکنه. دختر گلم عسلم ۱۰ روز دیگه تولد ۱سالگیته و من وبابا جون خیلی خوشحالیم .اینها رو مینویسم تا انشالله وقتی بزرگ شدی ببینی ما چه حسی داشتیم .از خدا میخوام همیشه سالم وشاد باشی  
19 بهمن 1389