فاطمه زهرا فاطمه زهرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

دخترم عشق من

اخر سال 89

عزیز دلم اخرسال سرم خیلی شلوغ .دو روز با بابایی  مرخصی گرفتیم که یک کم تمیز کاری کنیم .الحق بابایی خیلی کمکم کرد یعنی در اصل همه کارها رو اون انجام داد .اول قرار بود بزارمت مهد اما وقتی صبح خواب ارامت رو که دیدیم دلم نیومد که بیدارت کنم برای همین من مواظب تو بودم وبابایی تمیز کاری میکرد ناهار هم از بیرون سفارش دادیم  خلاصه سه تایی مون با هم خونه تکونی کردیم.ارزو میکنم سال دیگه همین موقع همه باهم سالم وشاد کنار هم باشیم
14 فروردين 1390

عیدت مبارک عزیزم

عزیز دلم سال ۱۳۸۹ سال پر برکت و خوبی بود چون تو در کنارمان بودی خدارو شکر که همه صحیح وسالم هستیم  عزیزم امیدوارم سال جدید هم به خیری و خوشی سپری بشه. امسال عید هم مثل همیشه دیدن مامان بزرگ وبابا بزرگ رفتیم خیلی خوش گذشت .سعی میکردم از لحظه لحظه بودن با تو لذت ببرم .امروز تو رو بردم مهد .این دوهفته خیلی به من وابسته شده بودی امیدوارم بهت سخت نگذره .دلم برات یه ذره شده .
14 فروردين 1390

خوشکل مامان

دختر گلم دیشب یک کم سرما خورده بودی و نمیتونستی خوب نفس بکشی و شیر بخوری اونقدر عصبانی بودی که بلند بلند گریه میکردی  بابایی هم یکدفعه از خواب پرید و گفت این دختر که خونه رو روسرش گذاشته من هم خندم گرفته بود هم ناراحت تو بودم و بالاخره هم با قطره بینی  ارومت کردیم و تو هم مثل فرشته ها ارو م خوابیدی  الهی هیچ وقت مریض نشی عزیز دلم. ...
18 اسفند 1389

قلب من

نفسم یه جایی خوندم که مادر بودن یعنی اینکه قلبت بیرون از بدنت  دور و برت در حرکت باشه و تو باید مراقبش  باشی .گلم احساس میکنم که تو از قلبم هم مهمتری تو نفسم هستی.خیلی دوست دارم  و میخوام از لحظه لحظه بودن با تو لذت ببرم.
17 اسفند 1389

دخترم

عزیز دل من امروز بردمت مهد .صبح وقتی میبردمت بغ کرده بودی ونگام نمیکردی هر چی هم بابایی صدات میزد جواب نمیدادی  انگار دلت گرفته بود  کاش میتونستم پیشت بمونم .خیلی دوست دارم .
15 اسفند 1389

کودکم

دیروز جمعه خیلی بهمون خوش گذشت بابابزرگ ناهار خونمون بود و کلی باهات بازی کرد بعد من بردمت حمام .اخ که من عاشق حمام کردنت هستم اولین وسایلی هم که قبل از تولدت گرفتیم حوله لیف وصابون و شامپو بود.خلاصه بردمت حمام . اوایل از اب و صدای اب میترسیدی و محکم منو میگرفتی .الان داره ترست کمتر میشه منم هی بهت میگم نترس دخترم ترس نداره  و بعد برات یه اهنگ ارام زمزمه میکنم تا ارامش پیدا کنی و یواش یواش میشورمت .الهی فدات بشم بعد از حمام حسابی خوابیدی. خیلی خوش گذشت . امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی گلم.
14 اسفند 1389

همدمم

اومدم بگم بازم دلم برات یه ذره شده و دلم میخواد هرچه زودتر بیام مهد دنبالت و چشمای خوشکلتو ببینم
11 اسفند 1389