ای خدا ...
فاطمه عزیزم دیشب خیلی بهانه جویی کردی و بعد از کلی گریه خوابیدی ساعت ٣ شب دوباره بیدار شدی و سراغ شیر گرفتی برات شیر پاستوریزه اوردم که نخوردی بازم کلی گریه کردی و بعد از کلی راه بردنت خوابیدی . عزیزم میدونم شبای سختی رو داری میگذرونی ولی چاره ای نیست باید هممون تحمل کنیم تا به این شرایط عادت کنی .امروز خیلی احساس خستگی میکنم نه به خاطر کار یا شب بیداری . به فکر تو هستم به اینکه اگه هر شب این وضعیت ادامه پیدا کنه چی کار کنم چندین بار وسوسه شدم دوباره بهت می می بدم اما میدونم ضرر این کار بیشتر از فایدشه . خیلی خستم خیلی . احساس میکنم دارم کم میارم. خدایا کمکم کن .
نویسنده :
شیرین
11:08